X o ş G ə l d i n بؤلوم لر
یولداش لار
سایغاج S ə H m A n Political Boundaries Are Not The Boundaries Of Separation _ با آدمهای سالم و رک و صادق ،احساس راحتی و امنیت خاطر میکنیم چون حرفشان را به شکلی که هست میزنند یا با رفتارشان واقعیتها را بیان میکنند و ما هم از جایگاه خود در رابطه با آنها مطلع هستیم ولی اشخاص خوددار نگران آن هستند که بگویند کی هستند ، چه میخواهند و چه احساسی دارند اینها قابل اعتماد نیستند.
_ اگر بتوانیم "نه" بگوییم میتوانیم به خوبیها نیز آری بگوییم در آن موقع مردم نه گفتن و آری گفتن ما را جدی میگیرند.و میتوانیم کنترل خود رو در دست بگیریم.
_ هر چه مهرورزی و احترام به خویشتن را فرا بگیریم بیشتر جذب کسانی میشویم که ما را دوست دارند و به ما احترام میگذارند و ما نیز متقابلا میتوانیم دوستشان بداریم و به آنها احترام بگداریم.
_ همه از مصاحبت افراد صریح خشنود میشویم .هرگز مجبور نیستیم حدس بزنیم که واقعا چه می اندیشند و یا چه احساس میکنند چون راجع به افکار خود صادق هستند و احساس خود را با صراحت بیان میکنند.
_ حتی در بدترین روزهایمان نیز میتوانیم نکته ای پیدا کنیم ، کاری که بدرستی انجام داده ایم که باعث امیدواریمان شود.
_ نیازمان به راحتی، مهر ، تفاهم ، دوستی ، نوازش سالم.ما به نیروی مثبت ، کسیکه به ما گوش دهد و دل بسپارد احتیاج داریم . به خاطر این نیازها ضعیف نیستیم این نیازها و قدم در راه برطرف کردن آنها از ما انسانهایی سالم میسازد.
_ سایبانی را اطراف خود مجسم کنید که شما را در عشق ، راحتی و محافظت پوشانده است و هیچ خطر یا نیروی منفی نمیتواند از آن عبور کند. و تنها نیروهای مثبت و خوبیها میتوانند از آن عبور کنند.
_ گاهی پس از شروع روند بهبودی چنین بنظر میرسد که همه چیز در زندگیمان بدتر شده است این موضوع ، موقتی و قسمت معمولی التیام و بهبودی است در این حال در جهت بهبودی تلاش کنید و آن روند معکوس خواهد شد. در این هنگام زیر بنای وجودمان محکم تر خواهد شد.
_ آیا کاری هست که حقیقتا نمیخواهید انجام دهید ، کاریکه با طینت شما سازگار نیست اما سعی میکنید خود را بخاطر "پول" مجبور به آن کنید.چنین کاری فایده ای ندارد. خودمان را بیچاره میکنیم و پول حاصله نیز به هدر میرود.
"امروز آنچه را که میخواهم به خدا میگویم و به پاسخ خداوند گوش میسپارم و به خاطر خواهم داشت که میتوانم به خدا اعتماد کنم " بؤلوم : ساغلیق یک بار دزدکی با هم رفتیم سینما و من دو ساعت تمام به جای فیلم او را تماشا کردم . دو سال گذشت. جیبهایم خالی بود و من هنوز عاشق فروغ بودم. گرسنگی از یادم رفته بود.
بؤلوم : اوغلان قیز
یارپاق لار : 1
|
||
باغلانتی لار
سون یازیلار
آرشیو
|
||